از عجایب چرخ بازیگر است که دیروز به واسطه آقای دکتر مختار هاشمی دانستم که دکتر داریوش شایگان در دهه چهل سفری به کردستان داشته است. روایت شایگان از این سفر، همراه با یادی از از دکتر فره وشی چنین است:
"بهرام فرهوشی را در آغاز سالهای چهل شناختم. ما هر دو از دوستان جوان استاد پورداوود بودیم. استاد مقدمات آشنایی ما را در منزلش فراهم کرد و از آن پس دوستی عمیقی میان ما برقرار شد که تا پایان عمر دوست ادامه داشت. درست است که چند سالی رد پای همدیگر را به کلی گم کردیم و من از پاریس سر درآوردم و بهرام فرهوشی از مادرید ولی دوباره همدیگر را بازیافتیم، مضافاً به اینکه هرگز رابطه قلبیمان قطع نشده بود. بسیار خرسندم از اینکه توانستم فرهوشی را پیش از آخرین سفرش به امریکا در تهران باز ببینم. پس از سالها جدایی انتظار داشتم تغییر کرده باشد، ولی همان آدم سابق بود. همان گرما و مهربانی بیپیرایه از وجودش میتراوید، مرا بیدرنگ به یاد سفر کردستان انداخت. سفر عجیبی که در سالهای چهل به اتفاق استاد پورداوود به سنندج، کرمانشاه و بالاخص پاوه کرده بودیم. سفری که بیگمان سرآغاز تحولی شگرف بود هم در او هم در من. برخورد با دراویش سلسله قادریه و تشرف به مراسم ذکر و ریاضتهای خیرهکننده آنان، تجربهای نیست که به آسانی از یاد برود. به گمانم این سفر، چنانکه بعد استنباط کردم، نقطه عطفی در زندگی درونی فرهوشی بوده است. موقعی که او را بعد از سالهای متمادی در تهران ملاقات کردم، متوجه شدم که نه فقط خاطره آن حادثه مهم در وجودش محو نشده، بلکه آثار آن مانند درخت پر برکت به بار نشسته است. بیآنکه انتظار اتفاق شومی را داشته باشم، حس کردم که دیگر بهرام را نخواهیم دید چون او به قول بوداییها «بدان ساحل رود» پیوسته بود. با اینکه در میان ما بود و حضور داشت انگار که بخش بزرگی از هستیاش غایب بود و به افقهای بیکران نگاه میکرد. اینک که در این چند سطر خاطره او را در ذهنم احیا میکنم، میبینم بهرام همیشه میان حضور و غیاب، میان هستی و نیستی در نوسان بوده است. شاید این ابهام بنیادین بود که به شخصیّت او اینچنین جذبه میبخشد، شاید هم این بود راز علاقه دیرینه من به دوست."
آقای دکتر مختار هاشمی عکس هایی از این سفر را در صفحه اینستاگرام خود (s.mukhtar.hashemi) گذاشته و برای من فرستاد که پدر مرحوم ایشان (سید محمد هادی هاشمی) نیز به عنوان میزبان در آن دیده می شود.
در جستجوی خودم، به مطلب زیبایی در صفحه علی دهباشی بزرگوار برخوردم، با عنوان خواب آرام شایگان (در ادامه می خوانید) که یادآور شعر خیام بود:
آنانکه محیط فضل و آداب شدند
در جمع کمال شمع اصحاب شدند
ره زین شب تاریک نبردند برون
گفتند فسانه ای و در خواب شدند
خواب آرام دکتر داریوش شایگان مهدی یزدانی خرم
درباره این سایت