نشست ارائه نتایج طرح
"بررسی
انتقادی رابطه اقتصاد و فرهنگ در ایران" با حضور یوسف
اباذری در پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات در آذر ماه 1397 برگزار شد. یوسف اباذری
در این نشست گفت: تهای نولیبرالی یکی از مهمترین عوامل شکلدهندهی وضعیت
کنونی ما بوده است؛ تهایی که در سه دههی گذشته، دولتهای ایران و حاکمیت، بر
سر اجرای آن اجماع داشتهاند.
آنچه امروزه این بحث را برای ما حیاتی میکند آن است
که هنوز همین دستور کار نولیبرالی، در حال اجراست؛ هیچ چشماندازی برای متوقفکردن
آن وجود ندارد؛ و بنا بر شواهدی که در دست هست، در آیندهی نزدیک شدت بیشتری خواهد
یافت. آن چیزی که قرار بود فقط اقتصاد باشد،
به همه حیطهها نفوذ کرده است واکنون هیچ ساحتی نیست که از دستبرد این نحوه نگرش
در امان مانده باشد. یوسف اباذری می گوید: واقعیت این است که نئولیبرالیسم فقط با اقتصاد
کار ندارد، بلکه فرهنگ و هنر و حتی ورزش را درگیر کرده و ماجرا هم فقط مربوط به ایران
نیست، بلکه منطقهای است. مرحله بسیار مهم برنامه نئولیبرالیسم، چنان است که این نگرش، یک سوژه میسازد؛ یعنی سوژه من و شما و دولتمردان را هم میسازد و این، برآمدن سوژه
نولیبرال در دوران ماست. سوژه نئولیبرال یک سوژه خوشگذرانِ لذتطلب نفعجوی فردگرایی است که باید در یک رقابت وحشیانه خود را نجات دهد.
چند روایت از این نشست، به همراه سه نقد از محتوای ارائه شده در آن و همچنین متن دو سخنرانی قدیمی تر از یوسف اباذری را در اینجا ببینید. یک فایل تصویری از این نشست را هم در اینجا ببینید.
اما یوسف اباذری کار دیگری هم کرده است: انتشار مقاله ای به همراه آرمان
ذاکری، با
عنوان چالش برانگیز "سه دهه همنشینی دین و نولیبرالیسم در ایران".
به روایت نویسندگان، این مقاله متنی آموزشی برای آنانی است که میخواهند با
تناقض های ت ایران آشنا شوند. آنان مدعی هستند که اکنون، اکثر مردم به جای توجه
به گسترش روزافزون دامنه اثر برنامه های نئولیبرالیستی، به عوامل ثانوی متأثر از
این تناقض ها چشم دوخته اند و از ماهیت آنها اطلاع چندانی ندارند. این ناآگاهی، چنان است که حتی جاری بودن چنین تهایی در جامعهی امروز ما، با توسل به قیاسهای نادرست و
تجزیه و تحلیلهای ناکارشناسانه در فضای مطبوعات، مجازی و تلویزیونی هنوز مورد تردید واقع
میشود.
دیدگاه های یوسف اباذری، هرچه هست، مسائل امروز ما و نادیده های آن را آشکارتر می کند و راهی دیگر به آینده می گشاید. او پروای خوشامد دیگران را هم ندارد و البته، شجاعت او ستودنی ست و کارهایش ارزشمند، حتی اگر با آنها موافق نباشیم!
از سال 2004 به این سو، نائومی کلاین کانادایی، گزارشگر بحران های گوناگون نولیبرال ها در دهه های اخیر و پیامدهای اقتصادی آنها برای مردمان کشورهای مختلف بوده است: وقتی بحرانی فرا می رسد و هول و هراس جامعه را فرا می گیرد، نظریه پردازان نولیبرال با رخنه در خلأ ناشی از بحران و فضای ترس و نگرانی؛ حجاب احترام و قانونمندی و دموکراسی را کنار می زنند و به نفع شرکت های بزرگ، به مهندسی جامعه بحران زده می پردازند. این شگردی است که وی آن را سرمایه داری فاجعه یا سرمایه داری شرکت محور و بحران زی می نامد. فاجعه ها، بحران ها و شوک هایی که چنین فرصت هایی را در اختیار ایدئولوگ های نولیبرال نهاده است، گهگاه ضربه هایی مانند کودتا، جنگ، حملات تروریستی، سونامی و توفان بوده و گاهی بحران های اقتصادی مانند بحران بدهی ها، تورم لگام گسیخته، نوسانات شدید ارزی، رکود اقتصادی یا جمع همه آنها بوده است. خانم نائومی کلاین ضمن پژوهش های خود، به شباهت های تکان دهنده بین نظریه های استادان شوک درمانی در حیطه روانشناسی (ایوون کامرون) و عرصه اقتصاد (میلتون فریدمن) اشاره می کند.
کتاب دکترین شوک اثر نائومی کلاین در سال 2007 است که توسط مهرداد شهابی و میرمحمود نبوی ترجمه و در سال 1389 توسط کتاب آمه در 736 صفحه منتشر شده است. این کتاب، چالشی در مقابل این ادعای نولیبرالی است که گویا دموکراسی و بازار آزاد، دوقلوهای جدانشدنی اند، و با ارائه نمونه هایی روشنگر از ایران دوران مصدق و گواتمالا در دولت آربنز و اندونزی دوران سوکارنو تا قیف جنوبی آمریکای لاتین شامل شیلی، آرژانتین، برزیل و اروگوئه؛ انگلستان تاچر؛ آمریکای ریگان؛ لهستان؛ فروپاشی اتحاد شوروی؛ روسیه یلتسین؛ آفریقای جنوبی؛ چین؛ جنوب شرق آسیا؛ عراق پس از صدام؛ اسرائیل؛ یازده سپتامبر؛ سونامی جنوب آسیا؛ توفان کاترینا و برخی مثال های دیگر از آمریکا و کانادا، نشان می دهد که در بسیاری موارد، اجرای مدل اقتصادی مکتب شیکاگو، همراه و همگام حاکمیت استبدادی بوده است.
راستی آزمایی مدعاهای این کتاب ارزشمند، شاید نیازمند گذشت زمان بیشتر باشد، ولی هشیارانه به یاد داشته باشیم که در ایران ما، بیش از سی سال است که با وجود تغییر دولت ها با گرایش های متفاوت ی، میل به پیوستن به بازار جهانی مشهود بوده و همواره بسته تی بانک جهانی و صندوق بین المللی پول، در آشکار و نهان، تند یا کند به اجرا درآمده است.
خواندن چنین کتاب های آگاهی بخش و بیدارساز حتی اگر نقدهایی برآن وارد باشد، لذتی دارد که می توانید در اینجا از آن بهره مند شوید:
کتاب شوک درمانی
حجم: 13.8 مگابایت
اگر فرصت خواندن همه کتاب را ندارید، دیدن فیلم مستندی با همان نام، در این سه کلیپ هم مفید خواهد بود:
سفر به هورامان در فروردین 1397، آرزویی بود که پس از گذشت سال ها به همراه خانواده واقعیت یافت و بیشتر شبیه "مرثیه ای برای یک رؤیا" شد. بعد از گذشتن از جاده زیبای پاوه، به روستای هجیج و ساکنان غم زده آن رسیدیم که حتی نوروز هم اندوهشان را تسکین نداده بود. هیولای سد داریان را پیش از آن دیده بودیم که با هزینه بسیار سنگین قد برافراشته و تاجش در کردستان و بدنه اش در کرمانشاه است.
ترازوی سود و زیان سد داریان بی شک به کفه زیان سنگینی می کند، حتی اگر تنها قربانی اش، چشمه خدا یا کانی بل باشد که صد متر بالاتر بر دار شده است.
با وجود همه مخالفت ها با احداث این سد، بار دیگر قدرت مافیای فریبکار آب جلوه گری نمود و باز هم هزاران مهندس در میان تیم اجرایی و پیمانکار و مشاور، شرمسار آناهیتا، الهه آب و مردمان با صفای بالادست شدند.
زخم گتوند برجاست و آثار "ترکش" های ناصر خان و همراهانش بر پیکر هورامان باقیست.
دعا کنیم که در سال نو، صاحب چشمه خدا، خود کاری بکند کارستان!
تلخی نوشتار را ببخشایید و با این ترانه زیبای کوردی شیرینش کنید.
در سال جدید، قصد داشتم سفرنامه کوتاهی از هورامان عرضه کنم ولی به واسطه دکتر مختار هاشمی، از سفر بی بازگشت داریوش شایگان باخبر شدم. سلسله اتفاق ها در یادداشت های این وبلاگ در چند ماه اخیر که "دکتر شایگان و دکتر هاشمی و هورامان و کانی بل" را به هم پیوست، برایم حیرت انگیز است. پیش از این، نظر داریوش شایگان و بهمن فرمان آرا را در باره مرگ خوانده بودم که بر دلم نشست ولی در یادم نمانده بود. در آن مصاحبه، دکتر شایگان در آستانه هشتاد سالگی گفته بود:
" مرگ، جزیی از زندگی است و مرگ و زندگی جفت یکدیگر هستند و همان لحظه ورود به عرصه حیات، مرگ آغاز می شود. در واقع، هر روزی که زنده ایم یک روز از مرگ یده ایم. موقعی که جوانی اصلا به مرگ فکر نمی کنی، فکر می کنی تا ابد هستی. پا که به سن می گذاری مرگ را درک می کنی و می فهمی اش. من عمر مفیدم را کرده ام. از هفتاد به بالا می دانی که به سوی مرگ می روی. این است که حالا برای من، مرگ، رهایی است. پرونده بسته می شود و تمام.
هر چه جلوتر می روید خیابان پشت سر طولانی تر می شود و خیابان رو به رو کوتاه تر. به جایی می رسید که در مقابل تان فقط یک افق وجود دارد. خیابان به انتها می رسد و پشت سرش یک خیابان دور و دراز است. من هم به جایی رسیده ام که روبه رویم دیگر خیابانی نیست. پشت سرم خیابان طویلی است اما رو به رویم دیگر راهی نیست. ریلکه در دیوان شعرش می گوید: « خدایا به هر کس مرگ اصیل خودش را ده، مرگی دمساز با زندگی اش.» یعنی مرگ هر کس به زیبایی زندگی اش باشد. این بهترین آرزویی است که می توان داشت.
انسان ضمن این که می داند میرنده است و می میرد، همیشه آرزوی جاودانگی داشته و دارد. برای علم امروز و برای غربی ها، مرگ یک مسئله بیولوژیک قابل حل است. با این حال، مرگ برای آدم مدرن امروز همچنان یک مسئله است چون نسبت به آن چه با آن می آید ناآگاه است. اما می توان همه این نگرانی ها را هم کنار زد و خیامی زندگی کرد و دم را غنیمت شمرد. من به چنین نگاهی بسیار اعتقاد دارم و خیامی ام. می توان هم چون خیام و رواقیون، با مرگ، بسیار راحت کنار آمد یا به قول هندی ها می توانید به مرحله ای برسید که مرده اید و «زنده آزاد» اید. البته آن هایی که اهل عرفان هستند، معتقدند که اگر به مقام فنا فی الله و بقا بالله برسید، جاویدان شده اید اما من نه عارفم و نه به حد مولانا رسیده ام.
من فکر می کنم زندگی من پر و کامل بوده و من دیگر از دنیا طلب ندارم و هر چه را می خواستم گرفته ام. می دانم که خیلی ها از زندگی و دنیا طلبکارند، از آن کینه دارند و دلخورند. این بیماری در روشنفکران زیاد است. اما من خوشبختانه به آن مبتلا نیستم. شاید تنها آرزوی من پیش از مرگ، که شخصی هم نیست این باشد که وضعیت مملکتم بهتر شود. ایران را دوست دارم و فکر می کنم مردم ما سزاوار تغییر شرایطند."
یادنامه زودهنگام داریوش شایگان
فیلم کوتاهی از مراسم خاک سپاری اش را در این نشانی ببینید:
https://cdn.isna.ir/d/2018/03/26/0/57657977.mp4
و سخنرانی کوتاهی از مصطفی ملکیان در حضور او را نیز بشنوید:
آرامش و شادی را برای روح والای روشنفکر فرزانه مان آرزو کنیم که یادگارهایش همواره جاودانه و راه گشایند.
از عجایب چرخ بازیگر است که دیروز به واسطه آقای دکتر مختار هاشمی دانستم که دکتر داریوش شایگان در دهه چهل سفری به کردستان داشته است. روایت شایگان از این سفر، همراه با یادی از از دکتر فره وشی چنین است:
"بهرام فرهوشی را در آغاز سالهای چهل شناختم. ما هر دو از دوستان جوان استاد پورداوود بودیم. استاد مقدمات آشنایی ما را در منزلش فراهم کرد و از آن پس دوستی عمیقی میان ما برقرار شد که تا پایان عمر دوست ادامه داشت. درست است که چند سالی رد پای همدیگر را به کلی گم کردیم و من از پاریس سر درآوردم و بهرام فرهوشی از مادرید ولی دوباره همدیگر را بازیافتیم، مضافاً به اینکه هرگز رابطه قلبیمان قطع نشده بود. بسیار خرسندم از اینکه توانستم فرهوشی را پیش از آخرین سفرش به امریکا در تهران باز ببینم. پس از سالها جدایی انتظار داشتم تغییر کرده باشد، ولی همان آدم سابق بود. همان گرما و مهربانی بیپیرایه از وجودش میتراوید، مرا بیدرنگ به یاد سفر کردستان انداخت. سفر عجیبی که در سالهای چهل به اتفاق استاد پورداوود به سنندج، کرمانشاه و بالاخص پاوه کرده بودیم. سفری که بیگمان سرآغاز تحولی شگرف بود هم در او هم در من. برخورد با دراویش سلسله قادریه و تشرف به مراسم ذکر و ریاضتهای خیرهکننده آنان، تجربهای نیست که به آسانی از یاد برود. به گمانم این سفر، چنانکه بعد استنباط کردم، نقطه عطفی در زندگی درونی فرهوشی بوده است. موقعی که او را بعد از سالهای متمادی در تهران ملاقات کردم، متوجه شدم که نه فقط خاطره آن حادثه مهم در وجودش محو نشده، بلکه آثار آن مانند درخت پر برکت به بار نشسته است. بیآنکه انتظار اتفاق شومی را داشته باشم، حس کردم که دیگر بهرام را نخواهیم دید چون او به قول بوداییها «بدان ساحل رود» پیوسته بود. با اینکه در میان ما بود و حضور داشت انگار که بخش بزرگی از هستیاش غایب بود و به افقهای بیکران نگاه میکرد. اینک که در این چند سطر خاطره او را در ذهنم احیا میکنم، میبینم بهرام همیشه میان حضور و غیاب، میان هستی و نیستی در نوسان بوده است. شاید این ابهام بنیادین بود که به شخصیّت او اینچنین جذبه میبخشد، شاید هم این بود راز علاقه دیرینه من به دوست."
آقای دکتر مختار هاشمی عکس هایی از این سفر را در صفحه اینستاگرام خود (s.mukhtar.hashemi) گذاشته و برای من فرستاد که پدر مرحوم ایشان (سید محمد هادی هاشمی) نیز به عنوان میزبان در آن دیده می شود.
در جستجوی خودم، به مطلب زیبایی در صفحه علی دهباشی بزرگوار برخوردم، با عنوان خواب آرام شایگان (در ادامه می خوانید) که یادآور شعر خیام بود:
آنانکه محیط فضل و آداب شدند
در جمع کمال شمع اصحاب شدند
ره زین شب تاریک نبردند برون
گفتند فسانه ای و در خواب شدند
خواب آرام دکتر داریوش شایگان مهدی یزدانی خرم
شنیده ام که حال پیر فرزانه ما، داریوش شایگان خوب نیست. سلامتی اش را آرزومندیم و بی گمان، او با آثارش جاودانه شده است و جاودان خواهد ماند. "پنج اقلیم حضور" از جمله آثار اوست که به خصلت شاعرانگی ایرانیان می پردازد که در میان ملت های جهان یگانه است. به روایت شایگان، ایرانیان مقهور و مسحور نبوغ گرانمایه شاعرانشان، دمی از حضور فعال آنان غافل نمی مانند، حضوری که نشانهایش را در گوشه گوشه زندگی هر ایرانی و در زوایای مختلف روحی او می توان یافت. او از همسر نی کازانتزاکیس (نویسنده مسیح بازمصلوب) نقل می کند: "من در هیچ کجای دنیا ندیده ام که مقبره یک شاعر بزرگ، زیارتگاه مردم باشد! شاید شما تنها ملتی باشید که با شاعرانتان چنین ارتباط معنوی عمیقی دارید و چنان ارجی برایشان قائلید که حضوری مداوم در زندگی شما دارند."
از نگاه شایگان، این سرسپردگی می تواند گاه حکم تیغ دو دمی را داشته باشد که لبه دیگرش، تفکر آزاد (یعنی تفکری که دل به دریا زند، طرح مسئله کند، و به پاسخ های پیش داده بسنده نکند) را نشانه می گیرد؛ ولی این، مانع از آن نمی شود که در دنیای افسون زدایی شده کنونی، شعر از ایفای نقش ابدی خود باز بماند.
پیشگفتار و مقدمه کتاب را در اینجا بخوانید، باشد که عطش خواندن همه کتاب را در شما برانگیزد.
هفتم اسفند امسال در سومین همایش مدیریت آب در
مزرعه، مختار هاشمی را برای نخستین بار دیدم. پیشوند های نامش را نگفتم که دکتر،
سید و شیخ است؛ چرا که همچون برخی انسان های شریف دیگر، بی دلیل معقول و صرفنظر از عنوان هایش، ناگهان بر
دلم نشست. به یاد آوردم که نامش را در ماجرای قربانی شدن "کانی بل"
شنیده بودم و تلاش هایش برای نجات "چشمه خدا" از شر "سد داریان".
دکتر مختار هاشمی اکنون با دانشگاه کردستان و مؤسسه ای
تحقیقاتی در دانشگاه نیوکاسل همکاری دارد و از مشارکت در همایش های مرتبط هم
فروگذار نمی کند.
وی تحصیلاتش را در انگلستان از سال 1991 در رشته مهندسی عمران
آغاز کرده و در رشته های هیدرولیک و منابع آب دانشگاه نیو کاسل در سال 2012 به
پایان رسانده است. در کلیپ زیر روایتش را از ماجرای کانی بل بشنوید.
یوسف اباذری جامعه شناسی نامتعارف است و او را جامعه شناس ترین جامعه شناس امروز ایران خوانده اند که بیانی صریح و گزنده دارد. وی ارادتش به شریعتی را پنهان نمی کند و همچون او، در نظریه پردازی هایش از حوزه جامعه شناسی فراتر می رود و به ت، فرهنگ، افتصاد، فلسفه، هنر و تاریخ و حتی پزشکی هم سرک می کشد. ارائه دیدگاه های یوسف اباذری محدود به محیط آکادمیک نشده و گاهی در حوزه عمومی، بحث برانگیز شده است. نقد های او به ت های نئولیبرال و جهانی سازی و پیوندشان با فاشیسم؛ هشدار در باره ت زدایی در ایران و ترس متقابل مردم و حاکمان؛ موضع گیری ها و تحلیل های انتخاباتی در سال های 1376، 1388 و 1392 و پیشنهاد انتخابات دو مرحله ای و حزبی؛ نقد واکنش های مردم و رسانه ها به مرگ مرتضی پاشایی؛ تحلیل جامعه شناختی بیماری، مرگ و سرطان؛ نقد گرایش عام دانشگاهیان به افزایش تعداد مقاله های ISI؛ تحلیل گارد قدیم و جدید پس از انقلاب و بسیاری موارد دیگر، اندیشه هایش را خواندنی می کند. متن دو سخنرانی و مصاحبه اش را بخوانید:
درباره این سایت